پرواز با عطر داوودی

شعر. غزل.عشق

پرواز با عطر داوودی

شعر. غزل.عشق

برای او نیست


این غزلی که در ادامه می نویسم برای اونیست

برای هیچکس نیست


باید برای کشتنت برنامه ریزی کرد
باید توراصدبارتاپای جنون آورد

ای زندگی سهم من از دنیای رنگی چیست
جزلاشه ای از خاطرات یک سگ ولگرد

روزی جهان باخنده ام تنبور ها می زد
اکنون سکوتم هم نشینی می کند با درد

هرچند بد کردی ولی نادیده می گیرم
ایزد نشسته جای حق می بیندت نامرد

باغ متروک

چرا کسی دراین باغ متروک هیچ نظری نمیگذارد؟

لااقل نقطه چین بگذارید

که متوجه حضورتون شوم

 لابه لای احساسات پژمرده ام

.برام دعا کنید

 آدم ی اتفاقاتی براش میفته اصن هنگ میکنه

دلم میخواست امروز صبح از خواب بیدار نشم

قرار بود اینجا از خودم شعر بزارم

اما نه ذوقی مونده و نه طبعی ونه شعری

تمام کسایی که واسم الگو بودن نقاباشون برداشته شد

کاش ادم می تونست از خودشم فرار کنه

.................................برام دعا کنید........................

حسین منزوی

امشب به ساز خاطره مضراب می­زنم

مضراب را به یاد تو بی تاب می­زنم

آری‚ کویر عاطفه‌ام‚ تشنه توام

دل را به یاد توست که بر آب میزنم

فانوس آسمانی و من هم ستاره وار

چشمک به سوی زورق مهتاب می­زنم

رفت آن شبی که اشک مرا خواب می ربود

"امشب به سیل اشک ره خواب می­زنم"

بین هجوم این همه تصویر رنگ رنگ

تنها نگاه توست که در قاب میزنم

سلام امروز دیدم در تلگرام  شاعران قلم به دست گرفتند وراجب منزوی یا بهتراست بگویم راجب مزار منزوی  طبع ازمایی کردند

ان زمان که منزوی زنده بود می گفت:نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟

عجب که من فکر میکنم هنوز هم کسی منزوی رانمیشناسد